قصه بابا خارکن دانلود مقاله درباره ماجرای باباخارکن یا قصهی مخصوص آجیل مشکل گشا باباخارکن (یا قصهی مخصوص آجیل مشکل گشا) هرچی رفتیم راه بود هرچی کندیم خار بود کلیدش دست ملک جبّار بود یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکی نبود. یه باباخارکنی بود که بیرون شهر با زنش و دخترش تو یه خونه فسقلی زندگیمیکرد. روزها میرفت خارکنی، یه کوله خار میکند میبرد شهر میفروخت با پولش چیزمیزی میخرید میبرد خونه، با زنش و دخترش میخوردن و شکر خدا رو میگفتن. یه روز صبح، بابا خارکن هوس کرد پیش از رفتن به خارکنی قلیونی بکشه. رو کردبه دخترش گفت: – جان بابا! یه قلیون چاق کن بده من بکشم پاشم برم دنبال کارم! دختره رفت قلیون چاق کنه، دید آتیش ندارن. رفت در خونه همسایهشون […]
برای توضیحات بیشتر و دانلود اینجا کلیک کنید